وقتى بنيتا از حموم مياد بيرون
امروز بردمت حموم . واى كه حسابى كلافه ام كردى،هر كارى كردم نتونستم بيارمت بيرون دو ساعت تمام تو حموم اب بازى ميكردى ،اينقدر اب به صورتت پاشيدى كه چشمات قرمز وصورتت حسابى قرمز شده بود ،ولى باز خسته نشده بودى بالاخره مجبور شدم با گريه بيارمت بيرون ميخواستم ازت عكس بگيرم ،اجازه ندادى ،به بهونه عكس گرفتن از بابا چند تا عكس ازت گرفتم ،ولى هر وقت ميديدى دوربين به سمت شماست گريه ميكردى كه عكس نه ...