بنيتابنيتا، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 23 روز سن داره

بنيتا

دوباره اومديم ......

سلااااااام ،سلاااااااام ، ما دوباره اومديم با كلى تاخير  دلمون براى همه دوستامون حسابى تنگ شده بود  توى اين مدت حسابى سرم شلوغ بود  دوره پيشرفته ارايشگرى رو بالاخره همت كردم و بعد از چند سال كه از دوره مقدماتى گذشته ،شروع كردم  تا الان سه تا مدرك رو گرفتم  و از صبح تا شب كلى درگيرررررر بنيتاى مامان هم بعضى وقتا با رضايت ،پاره اى از مواقع با دلخورى ،تحمل ميكنه  يه موقع ها احساس ميكنم الان زود بود و شايد بنيتا اذيت بشه ،ولى يه موقع هايى هم با خود خواهى تمام به خودم حق ميدم   بنيتا كه در مقابل مهد رفتن مقاومت شديد كرد و خلاصه بعد از تلاش يك ماهه ما براى رفتن به مهد...
4 بهمن 1394

روز دختر😍😍😍

روزت مبارک دخترم زود بزرگ نشو مادر. کودکیت را بی حساب می خواهم و در پناهش جوانیم را ! زود بزرگ نشو دخترم . قهقهه بزن ، جیغ بکش ، گریه کن ، لوس شو ، بچگی کن ، ولی زود بزرگ نشو تمام هستی ام . آرام آرام پیش برو  ، آن سوی سن وسال هیچ خبری نیست گلم. هرچه جلوتر می روی همه چیز تـندتر از تو قدم بر می دارد. حالا هنوز دنیا به پای تو نمی رسد از پاکی . الهی هرگز هم قدمش نشوی هرگز! همیشه از دنیای ما آدم بزرگ ها جلوتر باش ، یک قدم ، دو قدم ، ولی زود بزرگ نشو مادر. آرام آرام پیش برو گلم. آنجا که عمر وزن می گیرد دنیا به قدری سبک می شود که هیچ هیجانی برای پیمودنش نخواهی داشت. آن سوی سن و سال خبری نیست . کودکی کن ، ا...
25 مرداد 1394

تولد سه سالگى.....

خيلى خوشحالم از اينكه تو به دنيا اومدى تو دنيا فهميد كه تو انگار سهم من از عالمى تو زندگى خيلى خوبه چونكه خدا تو رو داده روز تولدم برام فرشتشو فرستاده تو نميومدى پيشم ،من عاشق كى ميشدم بخاطر اومدنت يه دنيا ممنون توام اورده دنيا يه دونه ،اون يه دونه پيش منه خدا فرشته هاشو كه نميسپره دست همه خدا مهربونى كرد ،تو رو سپرد دست خودم دستتو گرفتمو ،فهميدم عاشقت شدم خدا مهربونى كرد ،توروسپرد دست خودم دستتو گرفتمو....فهميدم عاشقت شدم..... ...
21 مرداد 1394

دلنوشته 😍😍😍

عزیزترینم,فرزندم  من مادرت هستم... من با عشق, با اختیار, با اگاهی تمام پذیرفته ام که مادرت باشم  تا بدانم خالقم چگونه مخلوقش را دوست میدارد هدایت میکند و  در برابر خواسته های تمام نشدنی اش لبخند میزند و در اغوشش میگیرد, من یک مادرم هیچ کس مرا مجبور به مادری نکرد... من به اختیار مادر شدم تا بدانم معنی بی خوابی های شبانه را تا بیاموزم پنهان کردن درد را پشت همه حجم سکوتی,که گاه از خودگذشتگی نامیده میشود... تا بدانم حجم یک لبخند کودکانه ات می تواند معجزه زندگی دوباره ام باشد... من نه بهشت می خواهم نه اسمان و نه زمین ... بهشت من زمین من و زندگیم نفس های ارام کودکی توست که در اغوشم رویای پروانه ارزوهایت را میبینی... من ما...
2 خرداد 1394

روز پدر مبارررررك

بلندتر از آن قله ای ندیدم آنزمان که مرا  برروی دوشت می نشاندی پدر تصور سقوط در من نبود قهرمان من! بعد از تو هر که بلندم کرد به سرگیجه ای مبهم دچار شد و من نقش برزمین شدم تقدیم به همه پدران  ...
12 ارديبهشت 1394
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به بنيتا می باشد