دلنوشته 😍😍😍
عزیزترینم,فرزندم من مادرت هستم... من با عشق, با اختیار, با اگاهی تمام پذیرفته ام که مادرت باشم تا بدانم خالقم چگونه مخلوقش را دوست میدارد هدایت میکند و در برابر خواسته های تمام نشدنی اش لبخند میزند و در اغوشش میگیرد, من یک مادرم هیچ کس مرا مجبور به مادری نکرد... من به اختیار مادر شدم تا بدانم معنی بی خوابی های شبانه را تا بیاموزم پنهان کردن درد را پشت همه حجم سکوتی,که گاه از خودگذشتگی نامیده میشود... تا بدانم حجم یک لبخند کودکانه ات می تواند معجزه زندگی دوباره ام باشد... من نه بهشت می خواهم نه اسمان و نه زمین ... بهشت من زمین من و زندگیم نفس های ارام کودکی توست که در اغوشم رویای پروانه ارزوهایت را میبینی... من ما...
خاطره اى فقط براى بنيتا😍
روز پدر مبارررررك
بلندتر از آن قله ای ندیدم آنزمان که مرا برروی دوشت می نشاندی پدر تصور سقوط در من نبود قهرمان من! بعد از تو هر که بلندم کرد به سرگیجه ای مبهم دچار شد و من نقش برزمین شدم تقدیم به همه پدران ...
براى همه وجودم....
دختر كه داشته باشي انگار خودت را با دست خودت پرورش ميدهي... انگار مادري را از كودكي تجربه ميكني... دختر است ، از كودكي آفريده شده براي مادري ،آن هنگام كه عاشقانه موهاي عروسكش را شانه ميزند و قربان صدقه هاي مادرانه اش را نثار عروسكش ميكند،لالايي برايش ميخواند و به رويش ميخندد... دختر است ،آفريده شده تا از كودكي از عزيزانش مراقبت كند،آن هنگام كه خسته از مشغله هاي روزانه كنارت مي نشيند و دستهايت را با دستهاي كوچكش نوازش ميكند... وقتي حتي نه پدر و نه همسر دردت را نمي فهمند ،به چشمهايت خيره ميشود و مي گويد :مامان چرا خوشحال نيستي ؟! دختر كه داشته باشي بايد غمت را پنهان كني،بغضت را فرو بري و بخندي،راحت با غمت مي شكند...او مادر آينده است بايد ياد ...
روز مادر مبارك
" تقدیم به همه مادران دنیا " در عالم کودکی به مادرم قول دادم که تا همیشه هیچ کس را بیشتر از او دوست نداشته باشم ، مادرم مرا بوسید و گفت : نمی توانی عزیزم ! گفتم می توانم، من تو را از پدرم و خواهر و برادرم بیشتر دوست دارم. مادر گفت یکی می آید که نمی توانی مرا بیشتر از او دوست داشته باشی.. نوجوان که شدم دوستی عزیز داشتم ،ولی خوب که فکر می کردم مادرم را بیشتر دوست داشتم. معلمی داشتم که شیفته اش بودم ولی نه به اندازه مادرم.. بزرگتر که شدم عاشق شدم ، خیال کردم نمی توانم به قول کودکی ام عمل کنم ولی وقتی پیش خودم گفتم کدامیک را بیشتر دوست داری باز در ته دلم این مادر بود که انتخاب شد... سالها گذشت و یکی آمد... یکی که تمام جان من بو...
نوروز ٩٤
سال نو مبارك سال قبل با تمام فراز و نشيبش تموم شد اميدوارم كه امسال ،سال بسيار خوبى باشه براى همه موقع تحويل سال كه خواب بودى ،ولى چند لحظه بعدش بيدار شدى و به خاطر سرماخوردگى كه داشتى به شدت بى قرارى و گريه كردى ،تقريبا يه ساعت طول كشيد تا اروم بشى و بخوابى اميدوارم امسال ديگه هيچوقت سرما نخورى ،گريه هاتم كم بشه ، حاضر نشدى هيچ عكسى هم بگيرى كنار سفره هفت سين اين سبزه هم هديه خاله نگين و خاله ساراى عزيز ...
و اين هم تعدادى از عكسات....
دايى و مشهد .....
دايى جون قرار بودبياد و ما هم كلى برنامه ريزى كرده بوديم براى زمانيكه دايى ميادولى ..... ولى دايى همه رو غافلگير كرد و تقريبا دوهفته زودتر از زمانيكه گفته بود اومد ، باباجون كه وقتى در رو باز كرده بود ،داشت به دايى نگاه ميكرد ولى انگار نميبيندش ، تقريبا دايى چند بار گفت بابا منم ،تا باباجون متوجه شد ،البته ما كه اونجا نبوديم ولى فيلمش رو ديديم ،من كه وقتى فيلمو ديدم هم گريه ميكردم ، هم ميخنديدم ، ولى دايى جون خواهشا ديگه اينجورى غافلگير نكن ،خب ادم شوك ميشه ، خلاصه تمام كاسه و كوزه مون بهم ريخت ،و يه مسافرت غافلگيرانه هم برامون پيش اومد ما كه داشتيم خودمون رو براى رفتن به جش...