و اما ترك .......
الان دقيقا ٤٠ساعته كه شما شير نخوردى .
ديشب بعداز اينكه پست گذاشتم ،شما از خواب بيدار شدى وشروع كردى به گريه ،اينقدر وحشتناك گريه ميكردى كه تصميم گرفتم بهت شير بدم ،ولى باباجون با وجود خستگى همراه مامان جون شما رو بردن بيرون واينقدر توى خيابون گشتن تا شما خوابيدى .
امروز خدارو شكر خيلى بهتر بودى ،البته خوابت خيلى كم شده ،والبته خيييييييييللللللللى خييييييييلللللى مظلوم تر از هميشه .
وقتى به چهره معصومت نگاه ميكنم ،حسابى دچار عذاب وجدان ميشم .
امشب قبل از خواب گفتى :مامان مى مى ميدى
گفتم :مامان جون مى مى اوف شده
گفتى باشه
وديگه سراغى ازش نگرفتى ورفتى توى تاب تا وقتى كه خوابت گرفت ،گفتى مامان من رو رو پا بگير
فعلا كه خوابيدى ،انشااله تا صبح راحت بخوابى
توى اين مدت حسابى ماماجون وباباجون والبته خاله اذيت شدن و تمام مدت در خدمت شما بودن
طفلكى باباجون ومامان جون كه زحمت خودم رو كشيدن اون هم با اون شرايط ،تنها و بدون كمك ،توى شهر غريب و دور از خانواده ،حالا زحمت شما هم افتاده به گردنشون .
تازه الان متوجه ميشم كه با وجود بچه بد غلقى مثل من چى كشيدن !!!!!!
انشااله كه بتونم زحماتشون رو جبران كنم