وضعيت اين روزهاى من
اين مدت كه ديگه مى مى نميخورى ،به شدت حساس وعصبى شدى ...
وتقريبا اصلا پيش من نمياى .. .....
هر كارى دارى ميگى فقط مامان جون......
خوابت هم بسيار كم شده ،شبها خيلى دير وبه سختى ميخوابى .......
فقط توى تاب ميخوابى وبه محض اينكه مياريمت پايين بيدار ميشى ودوباره گريه .......
با اينكه طول شب چيزى نميخورى ،صبحانه هم نميخورى ......
شير پاستوريزه هم كه اصلا نميخورى ،فقط روزى ٢ تا بستنى ميخورى ،فعلا دلمون به همين خوشه.......
اينقدر دختر مغرورى هستى كه در تمام اين مدت حتى يه بار هم تقاضاى مى مى نكردى يا كارهايى كه شنيدم بچه هاى ديگه ميكنن ولى همين كه عصبى شدى نشون ميده كه چقدر ناراحتى وشايد اين سكوتت بيشتر باعث عذاب وجدانم شده .....
خودم هنوز داغونه داغونم ،ديروز خيلى هوس كرده بودم دوباره بهت شير بدم ........
اى كاش اين وضعيت زودتر تموم شه ......
زودتر هر دومون به ارامش برسيم .....
وضعيت بسيار بديه ، جهنميه براى خودش ......
اين هم تاب ابتكار باباجون در نبود تاب خودت براى خوابوندن شما