روز سوم پروسه از شير گرفتن
امروز خوشبختانه از صبح هيچ تقاضايى براى شير خوردن نداشتى ،بعداز ظهر هم با مامان جون وخاله جون رفتيم امامزاده حسين براى زيارت
به دختر عمه ام هم زنگ زدم كه بيان تا شما با دخترهاش كه رابطه ى خوبى باهاشون داشتى سرت گرم بشه وخوش بگذرونى ،
اما اصلا حوصله نداشتى وباهاشون بازى نميكردى كه هيچ ،همش ميگفتى مامان دعواشون كن
راستش خودمم اصلا حال وحوصله ندارم وكاملا داغونم
وقت برگشتن يه كمى بهونه گرفتى ،اما خيلى زود بخاطر خستگى بيش از اندازه خوابت برد وتقريبا يه ساعت خوابيدى بدون اينكه شير بخورى واين يعنى يه قدم بسوى موفقيت
توى امامزاده كلى براى خودم وشما دعاى صبر كردم ،اميدوارم خدا كمك كنه تا راحت با اين مسئله كنار بياى وبيشتر از اين اذيت نشى
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی