روز اول پروسه از شيرگرفتن
الان چند روزه كه دوباره بد غذاييت شروع شده ،وشايد در طول روز يك وعده غذا بخورى وقتى صبحانه نخوردى ،ديگه صبرم تموم شد ودر يه لحظه تصميم گرفتم كه ديگه بهت شير ندم همونطور كه دنبالم گريه ميكردى وميگفتى مامان مى مى ميخوام ،رفتم تو اشپزخونه وطورى كه نبينى به سينه ام رب انار زدم و دوباره برگشتم وبهت گفتم بيا شير بخور وقتى من رو تو اون وضعيت ديدى ،با تعجب نگاه ميكردى ،بعدش پرسيدى مامان چى شده؟؟گفتم :مى مى اوف شده ، بيا مى مى بخور ،گفتى مامان بهم مى مى نده ،من رو ببر پيش مامان بزرگ اول غذا خوردى ،بعد عم رفتى پايين ، تا بعداز ظهر وموقع خواب كه هر كارى كردم نخوابيدى ،خيلى اعصابم بهم ريخته ووقتى قي...