روزمرگى
سلام به دختر گلم ،اين روزها اتفاق خاصى پيش نيومده،جاى خاصى هم نرفتيم ...
سلام به دختر گلم ،اين روزها اتفاق خاصى پيش نيومده،جاى خاصى هم نرفتيم ،فقط درگير روزمرگى زندگى بوديم
شنبه شب وقتى باباجون اومد يه اسباب بازى خيلى خوشگل برات خريده بود،بيشتر از قسمت موزيكالش خوشت اومده واستفاده ميكنى ،وبه هىچ عنوان سوارش نميشى
دوشنبه هم با خاله جون ومامان جون براى خريد رفتيم بيرون ،خيلى پياده روى كردىانقدر كه ديگه خسته شدى وگفتى بغلت كنم،توى هر مغازه اى هم كه ميرفتيم همه شروع ميكردن باهات صحبت كردن وشما هم سريع ميرفتى پشت ميز فروشنده وحرف ميزدى وبه جنسا اشاره ميكردى ،انگار كه ميخواستى جنس رو به ما بفروشى
حرفهاى جالب هم كه تا دلت بخواد ميزنى وهر وقت دوربين مياريم كه فيلم يا عكس بگيريم سريع ساكت ميشى وخودت رو يه گوشه قايم ميكنى
ديروز ظهر بعداز اينكه شير خوردى گفتى :مامان مرسى كه بهم مى مى ميدى
اخه خودت بگو بعد از اين حرف نبايد بخورمت ،خيلى خودمو كنترل كردم تا گازت نگيرم جيگر منى تو
امروز هم كه با هم رفته بوديم بيرون موقعى كه از خيابون فرعى ميخواستم بپيچم تو خيابون اصلى گفتى:مامان مواظب باش، اخه اين حرفارو از كجا ياد گرفتى عشق مامان
تو خياطى هم بعد از اينكه لباسهامو پرو كردم خيلى نگاه ميكردى گفتم بنيتا لباسام خوبه ،يه نگاه با تعجب كردى وجواب ندادى ولى به محض اينكه خاله جون لباسشو پوشيد گفتى :
خاله جون چقدر خوشگل شدى
والا به خدا اين كلمه ها رو از زبون شما ميشنوم ميمونم حيرون كه از كجا ياد ميگيرى ،امروز هم كه با دايى جون صحبت ميكردم همه حرفاتو براش گفتم كلى با هم خنديديم،دايى هم گفت يه گاز بگيرمت